بررسی بازی The Last of Us Part 2 – سرانجام هیچکس باقی نماند

و من همین نکته را در مورد The Last of Us Part 2 دوست دارم که حتی در گیمپلی هم غافلگیر کننده ظاهر میشود. مراحلی که در نیمه ابتدایی بازی تجربه میکنید حس متفاوتی نسبت به نیمه دوم دارند و غافلگیریهایی در گیمپلی بازی وجود دارند که هیجان تجربه پشت سر گذاشتن مراحل را تا انتها حفظ میکند.
مانند انتظاری که هر بازی درجه یک داریم، The Last of Us Part 2 ارزش تکرار بالایی هم دارد و آیتمها و بهروزرسانیهای متعددی در بازی وجود دارند که برای گرفتن تمام آنها قطعا به تجربه دوباره بازی نیاز دارید. این غافلگیری در همه المانها دیده میشود و به همین خاطر همانطور که در ابتدا گفتم، با عنوانی طرف هستیم که حتما باید آن را تجربه کرد.
ناتی داگ برای هر لحظه و هر راهی که طی میکنید برنامهریزی کرده و تمام دشمنان و موانعی که سر راه شما قرار میگیرند، در راستای سوق دادن شما به سمت حس و تجربهای مشخص هستند؛ آنهم در حالی که میتوانید شکلهای مختلفی را برای پیشروی در گیمپلی پیش بگیرید.
The Last of Us Part 2 از نظر داستانی تجربهای منحصربهفرد است که سعی میکند یک درس اخلاقی مهم به گیمر بدهد و در این راه نه ادعا میکند و نه بزرگنمایی. بازی با جلوه دادن واقعیت محض و پیچشهای متعدد داستانی و اتفاقات غافلگیرکننده که شرط میبندم بسیاری از آنها را اصلا حدسش را نخواهید زد، تا انتها روی ریتم خوبی که از ابتدا داشت میماند و حتی در شش هفت ساعت پایانی غافلگیر کنندهتر و هیجانانگیزتر هم میشود. بازی آن حس دوست داشتنی قسمت پیش و آن شوخطبعی همیشگی ناتی داگ را ندارد اما آنقدر در دقت به جزییات و بیان یک قصه منسجم همراه با گیمپلی سرگرمکننده موفق است که به راحتی میتوان آن را یکی از بهترین بازیهای این نسل و حتی تاریخ ویدیو گیم دانست.
The Last of Us Part 2 یک اثر کاملا انسانیست که سعی میکند جنبههای غیرانسانی آدمها را در شرایط خاص به تصویر بکشد و به ما نشان بدهد که هر کداممان سلاح قدرتمندی به نام خشم در وجود همه ما است که وقتی فعال میشود، میتوانیم کارهای وحشتناک اما کاملا باورپذیری که در این بازی انجام میدهیم را با آن انجام دهیم؛ سلاحی که البته مانند هر قدرت ویژهای بدون مشکل نیست و میتواند ما را چاه سیاهی بیاندازد که تنها راه خروج از آن زنده نگه داشتن عشق است.